شعر و سخن
کتاب شکوفه های خرد
حدیث شماره 61
تک بیت های سعدی
متنوع
هر كه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
سعدیا! گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
اگر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
قرار بر کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
جماعتی که نظر را حرام می گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
اگر مراد نصیحت کنان ما این است
که ترک دوست بگوییم، تصوریست محال
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
روی خوش و آواز خوش دارند هریک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کارآیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
دریغا که بر خوان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
به خاک پای عزیزان که از محبت یار
دل از محبت دنیا و آخرت کندم
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پروراست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش، بی خبرانند
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
كاه تو تیره میكند آیینه جمال من
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
دوستان گویند سعدی خیمه در گلزار زن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
~~~~~~~~✦✦✦~~~~~~~~
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
گردآوری : م.الف زائر
اگر آن ترک شیرازی بـه دسـت آرد دل ما را
بـه خال هـندویش بخشم سمرقند و بـخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافـت
کـنار آب رکـن آباد و گلگـشـت مـصـلا را
فـغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شـهرآشوب
چـنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغـما را
ز عشـق ناتـمام ما جمال یار مستغنی اسـت
بـه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
کـه عـشـق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشـنام فرمایی و گر نـفرین دعا گویم
جواب تـلـخ میزیبد لـب لعـل شـکرخا را
نصیحـت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سـعادتـمـند پـند پیر دانا را
حدیث از مـطرب و می گو و راز دهر کـمـتر جو
کـه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافـظ
کـه بر نـظـم تو افـشاند فلک عـقد ثریارا
That beautiful Shirazi Turk, took control and my heart stole
I'll give Samarkand & Bukhara, for her Hindu beauty mole.
O wine-bearer bring me wine, such wine not found in Heavens
By running brooks, in flowery fields, spend your days and stroll.
Alas, these sweet gypsy clowns, these agitators of our town
Took the patience of my heart, like looting Turks take their toll.
Such unfinished love as ours, the Beloved has no need,
For the Perfect Beauty, frills and adornments play no role.
I came to know Joseph's goodness, that daily would increase
Even the chaste Mistress succumbed to the love she would extol.
Whether profane or even cursed, I'll reply only in praise
Sweetness of tongue and the lips, even bitterness would enthrall.
Heed the advice of the wise, make your most endeared goal,
The fortunate blessed youth, listen to the old wise soul.
Tell tales of song and wine, seek not secrets of the world,
None has found and no-one will, knowledge leaves this riddle whole.
You composed poems and sang, Hafiz, you spent your days well
Venus wedded to your songs, in the firmaments' inverted bowl.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
October 18, 1999
مشاعره 78
ساعتی کزدرم آن سروروان بازآید
راست گویی به تن مرده روان بازآید
سعدی
=
درشعرعشق . عشق مجردبه کوی دوست
مستانه باترانه و جام و سبو روم
ژاله قائم مقامی
=
مجو به غیرخدا دردل شکسته ما
که درسفینه ما ناخدا نمی گنجد
ناصح تبریزی
=
در صف آزادمردان کمترازجوز پوچ
هرسبک مغزی که ازدستارمی گوید سخن
صائب
=
نباید روشنی ب ردن به شب زین پس که بی آتش
زلاله دشت پرشمع است وازگل باغ پرشعله
فرخی سیستانی
=
هران کس که دارد هش ورای ودین
پس ازمرگ برمن کند آفرین
فردوسی
=
نان جوخور دربهشت سیرچشمی سیرکن
گردعصیان بهرگندم بررخ آدم نشست
صائب
=
تفاوتی نکند خواه درد خواه دوا
زدوست هرچه رسد درمذاق جان نیکوست
ناهید همدانی
=
تفاوتی نکند قدرپادشاهی را
که التفات کند کمترین گدائی را
سعدی
=
آستینت گربه خون عاشقان آلوده شد
غم نباشد زان که داری خونبها درآستین
ابوتراب جلی
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 77
تصویرهای ناخوش واندیشه رکیک
ازطبع سست باشدواین نیست سوی دوست
مولوی
=
تعقلم به حیات است وقت پیری بیش
که مفت باخته ام موسم جوانی را
کلیم کاشانی
=
آسایش اگر جوئی درراحت مردم جو
تاهست تنی دررنج آن به که نیاسائی
عبدالمجید اوحدی (یکتا)
=
یارم زدرد رآمد و اغازنازکرد
گاهی گره به زلف زد وگاه بازکرد
پرتواصفهانی
=
درشهر شهره می کند افسانه مرا
یاران نصیحتی دل دیوانه مرا
سرشک خراسانی
=
آزمودم مرگ من درزندگی ست
چون زهم زین زندگی پایندگی ست
مولوی
=
تغافل عاشق بی تاب رابی تاب ترسازد
به فریاد آوردخاموشی یوسف زلیخارا
راهب نائینی
=
آسایش دوگیتی تفسیراین د وحرف است
بادوستان مروت بادشمنان مدارا
حافظ
=
آستان بوس درمیخانه ام تاواپسین دم
تانگوید مد عی کز می پرستی می گریزم
مشفق کاشانی
=
مجو ایمنی درسرای فسوس
که گه سندروس است وگه آبنوس
=
گردآور ی: م.الف زائر
مشاعره 76
درسرکارتودل باختم ازروزنخست
قرعه عشق به نام من بدنام افتاد
مجدالدین شیرازی
=
درسکوت پروانه صددهان سخن باشد
آشناکسی جزاوبازبان گلهانیست
ابوالحسن ورزی
=
ترکی که همی برسمن ازمشک نشان کرد
یک باره سمن برگ به شمشاد نهان کرد
امیرمعزی
=
درسینه دلم گم شده تهمت به که بندم
غیرازتوکسی راه دراین خانه ندارد
منصف شیرازی
=
درشعراگرنباشد مضمون تازه ای
برقالبش مناز که نو باکهن یکی است
نصرت الله نوحیان (نوح )
=
تسلی دل خود می دهم به ملک محبت
گهی به دانه اشکی , گهی به شعله آهی
فروغی بسطامی
=
یارمرا , غارمرا ,عشق جگر خوارمرا
یارتوئی , غارتوئی , خواجه نگهد ارمرا
مولوی
=
آسان نگشت ملک قناعت نصیب ما
این فیض رازعالم بالا گرفته ایم
مویدثابتی
=
مجنون ره عشقم و شیدای محبت
سودا زده مهرم ورسوای محبت
ارفع کرمانشاهی .
=
تشنه نغمه های اوست جهان
بلبل ما اگر چه درقفس است
هوشنگ ابتهاج ( سایه )
=
گردآور ی: م.الف زائر
مشاعره 75
ترسم ندمد صباح محشر
ازبس که شب غمم درازاست
عاشق اصفهانی
=
ترک افسانه بگوحافظ ومی نوش دمی
که نخفتیم شب و وشمع به افسانه بسوخت
حافظ
=
ترک ماکردی بروهم صحبت اغیارباش
یارما چون نیستی باهرکه خواهی یارباش
وحشی بافقی
=
شاعران باشعر تا اعماق دلهامی روند
هرکجاباشد محبت تابدانجامی روند
حسین همایونشیهری ( امامی)
=
در سبکباری است آسایش
سایه خوابیده قطع راه کند
میرزا محمدطاهر آشنا
=
درسبک روحی غبارم ازصبا دل می برد
سایه ابری مزامنزل به منزل می برد
همت
=
در سخن پنهان شدم چون بوی گل دربرگ گل
میل دیدن هرکه دارد درسخن بیند مرا
حکیم حاذق
=
آزرده نیست خاطرمن گرچه ازستم
صدباربیش قاصدماراجواب گفت
رحمت موسوی
=
ترک هواست کشتی در یای معرفت
عارف به ذات شو نه به دلق فلندری
سعدی
=
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
حافظ
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 74
ترسم که مست وعاشق وبی دل شود جوما
گرمحتسب به خانه خمــــــــــــار بگذرد
سعدی
=
درزلف بتان مپیچ ای دل
کاین رشته سردراز دارد
امیرخسرو دهلوی
=
درزلف تودادندنگاراخبر دل
معذورم اگرآمده ام براثر دل
سنائی
=
لاله راچهره شود چون شنبلید
کاو چو گل دربوستان آید پدید
سیف فرغانی
=
درزلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم وبی جنایت
حافظ
=
ترسم که یکی زاهل وفا زنده نماند
درکشتن این طایقه دستی که تو داری
صائب تبریزی
=
یارب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرابه سرو لب جویباربخش
حافظ
=
شادی هردوجهان خیمه زند گربه دلم
غم عشق تومحال است کزین دل برود
پرتو اصفهانی
=
درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
نظیری اصفهانی
=
آزرده دل ازکوی تو رفتیم ونگفتی
کی بود ؟ کجارفت ؟ چرابود ؟ چرارفت ؟
کرم خانی ( صبا)
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 73
مجنون حیات سرمدش ازلیلی آرزوست
بیهوده خاکتربت او بو نمی کننــــــــــــد
منعم اصفهانی
=
درراه وفاگاه زما یادتوان کرد
گاهی به نگاهی دل ماشادتوان کرد
صفائی نراقی
=
دررفتن جان ازبدن گویند هرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
سعدی
=
درره عشق به سرتیشه زدن آسان نیست
کرد فرهاددراین مرحله شیرین کـــــــــاری
صائب تبریزی
=
یارگندمگون به ماگرمیل کردی نیم جو
هردوعالم پیش چشم مانمودی یک عدس
اوحدی مراغه ای
=
ساروان یارمن افتاد خدارامددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
حافظ
=
درره عشق وعاشقی شاه وگدایکی بود
عیب سبکتکین مکن بنهده شده ایازرا
نیازچوشقانی
=
آزر ده مرابی سبب آن یاردلازار
مارااگر آزرده نمی ساخت بجا بود
علی دفتری
=
درره عقل است پستی وبلندی ها بسی
درره عشق آ که فارغ گردی ازبالاوشیب
وحدت هندوستانی
=
باآن که هست خلو ت وصل توبی رقیب
شرم تو باهزارنگهبان برابراست
صائب
=
گردآوری : م.الف زائر