نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

جالبببببببببببب.......

روی علامت مثبت خیره شید.چشمک زن رو چه رنگی میبینید؟ 

 

 

 

 

 

برای چند لحظه به نقطه سیاه خیره شید.خواهید دید که هاله ان از بین خواهد رفت 

 

 

 

 

 

به وسط عکس نگاه کنید و سرتون رو جلو عقب ببرید 

 

 

 

 

 

 

ایا تصویر زیر میچرخد و موج میزند؟ 

 

 

 

 

 

فکر کنم همتون ایجاد موجو ببینید. 

 

 

 

 

 

 

چشماتونو رو عکس بچرخونید 

 

 

 

 

 

چشماتونو رو عکس بچرخونین.چه اتفاقی میفته؟ 

 

 

 

 

 

منبع:www.forallwe.blogsky.com

ساختمان های جالب

ساختمان کج مشهور دنیا 

 

برج کلیسای Suurhusen آلمان 

 

ساختمان های کج مشهور دنیا (10 عکس) 

 

 

 

تندیس های غول پیکر و شگفت انگیز 

 

 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

 

 

 

 

 

 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

 

 

 

ساختمان عجیبی که با باران موسیقی میسازد 

 

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org 

پاسخ های جالب به پرسشهای امتحانی

 

پاسخ های جالب این دانش آموز موجب شده تا نمره صفر نگیرد.پاسخ ها را بخوانید: 

 

 

ناپلئون در کدام جنگ مرد؟ 

 در آخرین جنگش! 

  

اعلامیه استقلال آمریکا در کجاامضا شد؟ 

در پایین صفحه! 

 

چگونه میتوانیدیک تخم مرغ خام را به زمین بتونی بزنید بدون آنکه ترک بردارد؟ 

زمین بتونی خیلی سخت است و ترک برنمیدارد. 

 

علت اصلی طلاق چیست؟ 

ازدواج!  

 

علت اصلی عدم مردود شدن دانش آموزان چیست؟ 

امتحان. 

 

چه چیزهایی را هرگز نمی توان در صبحانه خورد؟ 

نهار و شام. 

 

چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟ 

نیمه دیگر آن سیب. 

 

اگر یک سنگ قرمز را در دریای آبی بیندازید چه خواهد شد؟ 

سنگ خیس میشود. 

 

یک فرد چگونه می تواند هشت روز نخوابد؟ 

مشکلی نیست شبها میخوابد. 

 

چگونه میتوانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟ 

شما نمیتوانید فیلی را پیدا کنید که یک دست داشته باشد. 

 

اگر در یک دست خود سه سیب و چهار پرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید کلا چه خواهید داشت؟ 

دستانی بسیار بزرگ. 

 

اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند چهار نفر آنرا در چند ساعت خواهند ساخت؟ 

هیچ!!!چون دیوار قبلا ساخته شده!!! 

 

 

 

 

اگه شما هم پاسخ هایی غیراز پاسخ های این دانش آموز داشتین حتما واسه ما تو نظرات بنویسید!!!!

آموزش اذیت کردن ۱۰۰%تضمین شده

دوستت تو اتاق خوابه. آروم در رو باز کن.اسپیکر و بذار تو اتاق و در رو ببند.بعد برو بیرون و ضبط و روشن کن و صدا رو تا ته زیاد کن.اگه سکته نکنه حداقل یکم می ترسه می خندین.
-وقتی داری با دوستت چت می کنی همه کلمه هاتو بچسبون به هم و اصلا اسپیس نزن.خیلی حال میده
-تو خیابون محکم بزن پس کله یکی و تا برگشت بگو:وااااااااااای ببخشید فکر کردم رفیقمه…


-مردم آزاری یعنی بری سر کلاس بگی با فلانی کار دارم، استاد میگه چیکارش داری ، میگی مامانش واسش لقمه گرفته، گفته بیام بش بدم.
-یه قوطی پودر لباسشویی تهیه کنید. ته قوطی دوتا مقوا هست که روی هم چسبوندن که محتوای توش بیرون نریزه. تنها کاری که باید بکنید اینه که با چاقو این دو تا مقوا رو از هم جدا کنید جوری که اگه از زمین بلندش کنید، محتوای داخل بسته خالی شه. خوب حالا برید این قوطی رو بذارید بالای یخچال یا یه جای بلند مثل هود و برید منتظر باشید تا یکی بیاد بسته رو برش داره. وقتی همش خالی شد روی سرو کلش و زمین و چند تا فحش به خودشو کارخونه سازندشو و زمین و زمان داد اونوقته که باید بری تو کار فرار!
-توی هرفرصتی قوطی ها و بطری های نوشابه گاز دار رو تکون بدین و بعد بذارین یکی دیگه در اونو باز کنه.
-وقتی با دوستتون دارین غذا میخورین خودتونو بزنین به خفگی و از دوستتون بخواین براتون آب بیاره، وقتی رفت تو آشپزخونه، شماهم اون سوسک خوشگله رو که از قبل آماده کردین وسط غذاش جاسازی کنین.
-وقتی یه نفر با تریپ درست و حسابی کنار خیابون منتظره کسی هست. از جلوش رد شو و یه سکه بنداز جلوش.
-وقتی یه گدا میادو بهت التماس میکنه که بهش کمک کنی، جلوی چشمش یه اسکناس بنداز تو صندوق صداقات و به طرف بگو برو کمیته بگیر.
-اتوبوس که جلوی پات وایستاد تا بری سوارش بشی پاتو بذار روی رکابش و بند کفشت رو محکم کن. بعد بگو: ممنونم… دستت درد نکنه… برو.
-سر کلاس با خواهش از دوستت خود نویس جدید و گرونش رو بگیرو بعد تکه تکه هاشو جدا از هم بهش بده.
-از بغلی پاک کنش رو بگیر و توش چندتا نوک مداد اتود بکن و بهش بده. وقتی خواست یک چیزی رو پاک کنه قیافش دیدنیه.
-توی مهمونی وقتی مطمئن شدید که صاحب‌خونه نیست، یه وسیله برقی مثل پنکه رو بزنید به پریز تلفن
-با دوستتان برید استخر و با هم یک کمد بگیرید. بعد از مدتی به بهانه دستشویی بروید و لباستان را بپوشید و لباس او را هم بردارید و برید ، این روش تست شده و فقط چند تا فحش می خورید، اتفاق خاصه دیگه ای نمیفته.
چنتا قرص نعنا بریزید تو نوشابه و فوری درشو ببندبد و خوب هم بزنید . خوب کار تموم شده فقط تنها کاری که باقی مانده این است که در موقع باز کردن در نوشابه از محل دوری کنید چون کافیه درب بطری تا نصفه باز بشه!
-تا استاد اومد سر کلاس یکی بگه: باز این اومد!!
-قبل از اینکه استاد وارد کلاس بشه تمام ماژیک های وایت برد رو جمع کرده به جایش گچِ (تخته سیاه) بگذاریم!
-توی مدرسه در کلاس بغلی را زده و به داخل کلاس می روید البته توی کلاس خودتون. استادشون که اومد ببینه کیه میبینه هیچ کس نیست. شما هم برید دم در و با تعجب بگید: “در کلاس شما رو هم زدند؟… این بی شعور کیه که میاد در میزنه میره؟؟!! ”
-همیشه آدرس درست بده ولی وقتی ماشینش راه افتاد با دوستاتون بلند بزنید زیر خنده تا یارو فکر کنه سر کارش گذاشتید.
- خانومه که با مانتو و روسری نشسته بود تو تاکسی. بهش بگید آبجی! چادرت لای در گیر کرده!
-یه کمی عسل و مربا بمال به مقوا و شب بذار بالا سر رفیقت که خوابه. تا صبح از نیش پشه ها آبکش میشه!
-هر وقت همکارتون خواست بره توالت , با یه خط ناشناس بهش زنگ بزنید. دقت داشته باشید تا زمانی که به داخل نرفته این کار رو انجام بدید و وقتی که اومد ببینه کیه قطع کنید این کار را می توانید حداقل ۱۰ بار تکرار کنید.
-لباس رفیقتون رو بندازین توی لگن آب سرد و یه بسته نشاسته بریزین توش. نیم ساعت بعد لباس خیس رو بذارید جلوی آفتاب تا خشک بشه. به این میگن آهار زدن پارچه!
روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن!﴿این روش برای افرادی که غیر از سادیسم ، رگه هایی از مازوخیسم هم دارن پیشنهاد میشه)
- سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند
- وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین
- کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید
- وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین
- به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین
- شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین
- صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین
- وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود
- بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین
- ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین
- جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره)
- قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین
- یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین
- جای سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین
- موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین
- تو ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین
- جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

چرا داد می زنی؟؟؟؟؟

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
,
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

تست شخصیت شناسی با انگشتان

تست شخصیت شناسی با انگشتان 

 

 

 

با استفاده از عکس و انتخاب انگشت شخصیت خود را بشناسید. آیا تا به حال به طور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده اید؟ تا به حال فکر کرده اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه کنید، سپس توضیح مربوط به آن را بخوانید.

با استفاده از عکس و انتخاب انگشت شخصیت خود را بشناسید.

انگشت شماره ۱

این انگشت نماد مسایل مادی و ثروت است و کسانی که این انگشت را انتخاب می کنند، اقتصاد دانان خوبی هستند و معمولاً از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار دارند.

انگشت شماره ۲

این انگشت نماد کار است و اشخاصی که به این انگشت اهمیت بیشتری می دهند انسان های کاری هستند و به طور کلی وجدان کاری خوبی دارند و موفقیت زیادی در کارها دارند.

انگشت شماره ۳

این انگشت میزان اهمیت به خود فرد را نشان می دهد، افرادی که این انگشت را انتخاب می کنند، در مورد همه چیز اول به خود اهمیت داده و تا حدودی خودپرست و خودخواه هستند.

انگشت شماره ۴

این انگشت نماد محبت و عشق است و کسانی که این انگشت را انتخاب می کنند، انسان های احساساتی و عاطفی هستند و همواره به دنبال محبت و خوشحال کردن دیگران هستند.

انگشت شماره ۵

این انگشت نماد خانواده و فرزند هست و کسانی که به این انگشت علاقمند هستند، افرادی هستند که به خانواده پایبند بوده و به زندگی مشترک و به طور کلی روابط بین افراد اهمیت می دهند.

I love God

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند


               خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند


         خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.


خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد                خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است

 
 
 
خدا را
دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم :

خدا دوستت دارم ....
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست

خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ....
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کندخدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
 
  


اعتراف(طنز)


- اعتراف می کنم که: به این سن که  رسیدم هنوز وقتی می خوام از در خونه
برم بیرون اگه جورابم سوراخ  باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف
کردم و آمبولانس اومد و  منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن
سوراخ جورابم ضایع  نباشه...

- اعتراف می کنم که: امشب بعد از 1 سال به این معما پی بردم  که آقاجونم
مسواکش رو کجا قایم می کنه که من نمی بینم. بارها دیدم  که داره مسواک می
زنه اما به محض اینکه بعدش می رم مسواک بزنم  مسواکش غیب می شه. خب زیاد
پیچیده نیست از مسواک من استفاده می  کرده!

- اعتراف می کنم که: هفته قبل یکی از فامیل هامون اومده بود  ایران و
اصلا فارسی بلد نبود. من رو برد که از سوپرمارکت سر کوچه  سیگار بگیریم.
منم گفتم آقا یه بسته سیگار کنت با یک دونه اسپری مو  بدید. بنده خدا
پرسید این چیه؟ منم خیلی خونسرد گفتم این جایزه  سیگاره!

- اعتراف می کنم که: اولین باری که ویندوزم پرید من کل  سیستم از مانیتور
گرفته تا موس رو بردم شرکت تا برام ویندوز عوض  کنند. بی معرفت ها بهم
نگفتند که فقط باید کیس رو بیارم. این کار  یه دو سه بار دیگه هم تکرار
شد!

- اعتراف می کنم که: تو اسباب کشی همسایه مون من نشسته بودم  پشت وانت یه
طرفم گلدونشون بود یه طرف هم تلویزیون. ماشین که رفت  تو چاله من گلدونه
رو محکم گرفتم و تلویزیونه پخش شد کف آسفالت!

- اعتراف می کنم که: تا سن 13-12 سالگی با روسری می نشستم  جلو تلویزیون
مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت می کشیدم. زیاد می  خندید، فکر می کردم
بهم نظر داره.

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم خیلی وراج بودم. برای همین  تا از مدرسه
می اومدم همه خودشون رو به خواب می زدن.

- اعتراف می کنم که: رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی  هم استرس
داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم  که کلی هول شده
بودم به جای اینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و  برگردم عقب رو نگاه کنم
دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم  داشتم می کشیدمش طرف خودم!

- اعتراف می کنم که: اولین باری که رفتم کارواش من هم همراه  کارگرها
داشتم ماشین رو می شستم که مسئول کارواش اومد خجالت زده  جمعم کرد! خوب
چی کار کنم فکر کردم زشته اونا ماشین من رو بشورن و  من وایستم نگاه کنم.

- اعتراف می کنم که: بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که  روزهای
بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر  زانوم بود مثل
خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده. وقتی  قابلیت چکمه هام رو می
دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمی شه کلی  کیف می کردم. حس ماشین شاسی
بلند بهم دست می داد.

- اعتراف می کنم که: 2 ماه به همه گفتم خطم سوخته. خواهرم  نگاه کرد دید
سیم کارت رو برعکس انداختم تو گوشی.

- اعتراف می کنم که: مامان بزرگ خدا بیامرزم توی 95 سالگی  فوت کرد. صبح
روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش  نشسته بودیم و همه
داشتن گریه می کردن. جمعیت هم زیاد بود. من و  داداشم تو بغل هم داشتیم
گریه می کردیم. اشک فراون بود و خلاصه جو  گریه بود. یکهو دختر خالم که
تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با  جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی!
این رو که گفت کل خونه رفت رو  هوا... حالا خندمون قطع نمی شد.

- اعتراف می کنم که: یکی از شب های قدر ساعت 4 صبح داشتم از  مسجد برمی
گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره  لواشک می خوره و
هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با  تمام قدرت یه اردنگی
نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم  کرد. چند ثانیه تو چشمای
همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه  این که امیر نیست!

- اعتراف می کنم که: من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان  باکتری شناسی
داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده  دار رو تخته کشیدم
و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان،  استاد باکتری دست گذاشت رو
شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم  هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب
بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم  بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از
8 نمره بیشتر از 3 بگیره!

- اعتراف می کنم که: موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم  که یکی خیلی
بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا  تو خیابون! هنوزم
نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم:  بنده خدا هنگ کرده بود.

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با  خودم می
گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی  روی سمتی که
تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان  بیشتر تیر بره تو
تنشون و دردشون بگیره دیگه...

- اعتراف می کنم که: دوستم زنگ زد خونمون گفت مارال امروز  میای سر کار؟
گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم چون به  خونه زنگ زده بود نه
موبایل!

- اعتراف می کنم که: بچه بودم یه کارتون نشون می داد که  مورچه زیره فیله
یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه  بنده خدایی سوزن گذاشتم
که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

- اعتراف می کنم که: من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم  پونیز و آدامس
می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می  پیچوندم، من بودم که
وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی  دیوارهاش برای معلم ها و مدیر
و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می  رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب
رو تا ته باز می کردم و در می  رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای
کلاس ویکس می مالیدم که  حال همه بهم بخوره و کلاس تعطیل بشه...

- اعتراف می کنم که: همین که چشم مامانم رو دور می دیدم،  هرچی تور و
پارچه خوشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می  کردم. یه لحاف
کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو  اتاق همه این ها رو با
هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که  مثلا عروس شدم. اون زیر از
گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می  اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد
دوباره به عروس بودنم ادامه می  دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه
لباس به اصطلاح عروس واسم  خرید...

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم دوس داشتم 20 قلو دختر  داشته باشم!

- اعتراف می کنم که: بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم  شناسنامش رو
دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده  بودم که خوشحال
شه!