نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

سوتی های جالب

سرکلاس استاد پرده ویدئو پروزکتور روتا آخر پایین نکشیده بود پایین اسلاید که افتاده بود روتخته سیاه معلوم نبود یه دختره گفت استاد شرمنده اما اگه ممکنه کامل بکشید پایین از اینجا خوب معلوم نیست……
.
.
.
چند روز پیش کلاس فیزیک بودیم وسطای کلاس معلم گفت سرعت چند بوده منم فکرکردم میگه ساعت چنده ،وقتی کلاس ساکت بود من گفتم ۲۰ دقیقه به هفت
کل کلاس برگشتن منو نگاه کردن، بیچاره معلم هنگ کرده بود
.
.
.
یه بار با بچه ها رفته بودیم مسافرت بعد نصف شب خوابم نمیبرد اومدم یه چنتا اس ام اس به دوستام بدم نصفه شبی بد خوابشون کنم یهو اس ام اس اب خوردی افتابه رو کجا گذاشتیو واسه بابام فرستادم تا اومدم گوشیو خاموش کنم که نره دیدم رفت بعد ۶٫۵ صبح دیدم یریز داره گوشیم زنگ میخوره منم تو خواب بیداری یهو دیدم شماره بابامه سریع گوشیو برداشتم دیدم بابام داره میگه دلم نیومد بزارم تشنه بخوابی بیدارت کردم بگم افتابه رو کجا گذاشتم
.
.
.
یه روز میخاستم به استادم آدرس ایمیلم رو بدم گفتم تبسم آدرنالین خیالی ،
گفت چی؟؟
دوباره با اعتماد به نفس و غرور گفتم آدرنالین دیگـــه!!
بعد وقتی گفت لطفا اسپلش کن!!!
تازه فهمیدم چه زری زدم !!
دیگه روم نشد بگم استاد منظورم آندرلاین بوده …
.
.
.
بابام از مسافرت اومده بود، چند بار زنگ زد، گویا اف اف نگرفته بوده. اومد پایین ما هم رفتیم که کلی‌ باهاش خشو بش کنیم با قیافهٔ دمق گفت آره منو کلی‌ پشت در نگه داشتین حالا اومدین استقبال، منم عصبانی‌ شدم صاف تو روش نگاه کردم گفتم تقصیر اف اف چیه که ما خرابیم…..‌هی وای من
.
.
.
توی مهمونی بودیم داییم با زنش بهم تیکه مینداختن! بعد من کنار زنداییم بودم که یهو گفت کسی نمی تونه بین ما رو بهم بزنه ! منم نا خود اگه اروم گفتم : واااااااااااااااایی! قربونه بینتون برم! زندایی همونجا یه توسری بهم زد تازه اونجا بود که دوزاریم افتاد! ابروم رفت.
.
.
.
یه روز داشتم تلفنی با یکی دوستام دعوا می کردم خیلی از دستش عصبانی بودم وقتی حالم و پرسید به جایه اینکه به کنایه بگم مگه دکتری گفتم مگه دامپزشکی
.
.
.
ه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو پاره پاره میکرد. همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا! دیوار نبود. برزنت بود تو مردونه فرود اومده بودم!
.
.
.
ابتدایی که بودم ی بار در دستشویی مدرسه رو که یکی توش بود محض مسخره بازی با لگد شکستم و یهو دیدم مسؤل سرویسمون اون تو بودش
فوری در رفتم 

 

هر کسی هم سوتی جالب داره میتونه تو نظرات برامون بذاره...خوشحال می شیم

نظرات 4 + ارسال نظر
محبوبه جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 http://anesherlli.blogsky.com

وای عجب سوتی های باحالی مردم از خنده مخصوصا این دو تای آخری البته خود منم زیاد سوتی میدم غصه نخور

آرچر جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:58

سلام بچه ها
بابا این ها که همش گریه آوره...

م جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:31

منم یه دفعه خاله ام همش از سختی های زاییدن میگفت و همش میگفت که زاییدن سخته و خانوما چه سختی هایی میکشن
منم اومدم بگم چند سال بعد عروسی زاییدی گفتم:چند سال بعد عروسی گاییدی...............خداییش از خجالت مردم..خیلی زشت بود

فاطمه یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:22 http://zemestooni.blogsky.com/

خیلی جالب بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد