یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگ ترین و قشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده
نتیجه اخلاقی داستان:
عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست
آرامش مال کسی است که صادق است
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند
آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی می کند.
سلام
خووووووووووب بود
امدیم سر زدیم خوب بود رفتیم
من الان لینکیدمت خواستی بلینک
بـــــــــــای
با افتخار...لینک شدی
سلام
خیلی قشنگ بود... بر و بچ ولی بینی ام هنو می خاره... بابا یه راه حلی ... چیزی؟ مثلا دوستین ها...
ب جان خودم ی دکتر بری حله.....باور کن......ضرر نداره ک....بخاطر ما برو