نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

مـــشــتـری خـــود را بـشــنــاســید!

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت.
دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی و فارسی موفق نشدی؟»
وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم.
اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی و فارسی نمی دانستم.
لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم.
بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.
پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.
پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.
پوستر ها را در همه جا چسباندم.»
دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»
وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربهاو فارسها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.»

نظرات 2 + ارسال نظر
خواجه قاطر جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:23 http://ghater2ghater.blogsky.com

سلام.
خیلی جالب می نویسید و طنز زیبایی دارید من که خیلی لذت بردم
از این داستان کوکا هم یه نتیجه گرفتم و اون اینکه با این اعراب هیچ جور نمیشه حرف زد متاسفانه ماهم که تنمون به تن عرها خورده کمی زبون نفهم شدیم.
خوشمان آمد راستی شما را لینک کردم شما هم اگر مایل بودید منو با نام افاضات خواجه قاطر نیزاری لینک کنید.ممنون

مهناز جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 22:39 http://mordadi.blogsky.com/

سلام دوست عزیزم
خوبی؟
ازین داستانهای کوتاه بازم بذار
قشنگ بودن خیلی
فراموش نمیکنم وبلاگتو گلم
http://mordadi.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد