"دو کاج"، شعر معروف محمد جواد محبت در کتاب فارسی دوره ابتدایی رو یادتون هست؟ حالا یکم تغییر داده شده....
در کنار حریم یک اتوبان
توی تهران دو کاج روئیدند
مردم البته از گرفتاری
کاجها را به کُل نمیدیدند
روزی از روزهای پاییزی
کم تعریض آمد از بالا
راه افتاد شخص پیمانکار
شب که بودند خلق در لالا!
یکی از کاجها به ایشان گفت:
لطف خود را به بنده شامل کن
چند تا سَرو آنطرف تر هست
ما دو را جون مادرت ول کن!
گفت با طعنه مجری پروژه
کاج بی ریشه از تو بیزارم
از منابعْ طبیعی استان
بنده شخصا مجوزم دارم
سرو چون این شنید گفت: این کاج
به سبیل باباش خندیدهست
بنده فامیل حاجیام، ضمنا
ریشه هایم پر از مونوکسید است!
مجری طرح دید اینطوری
کار تعریض جاده ممکن نیست
گشت عازم مهندس ناظر
تا ببیند که عیب کار از چیست
شهریاران شبانه با سرعت
راه تکرار بر خطر بستند
سرو و کاج و چنار را یکجا
با لودِر تکه تکه بشکستند
سلام عزیزانم
من خبرهای وبم را روی همان مطلب اولی آپدیت کردم. بابا این تیراندازها همشون خراب کردند!
ایشاا... بهتر میشنناراحت نباشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش
vayiiiiiii:D
bahal bod
عالی بود
خیلی با خودش کلنجار رفته بود ...
ولی نه ، بخاطر کارهای پسرِ نوح نمی توانست
به نوح علیه السلام ایمان بیاورد.
ولی سرآخر؛ او هم با پسر نوح غرق شد.
دو مطلب اخیر رو هم خوندم اوکی بودن