تعریف دانشجو: موجودى است :
نحیف
عصبى
بى پول
و شبیه به انسان
که از تخم مرغ، گوجه و نیکوتین تغذیه می کند
و دشمنى عجیبى با کتاب دارد
دخترها :
۱.توی ماهیتابه روغن میریزن
۲.اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
۳.تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
۴.چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
پسرها :
۱.توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
۲.توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۳.ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
۴.توی ماهیتابه روغن میریزن
۵.توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
۶.یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
۷.چند تا فحش میدن
۸.دنبال کبریت میگردن
۹.با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
۱۰.ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد)!
۱۱.ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
۱۲.تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
۱۳.چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
۱۴.میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
۱۵.تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
۱۶.روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
۱۷.تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
۱۸.دنبال نمکدون میگردن
۱۹.نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
۲۰.دنبال کیسه ی نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
۲۱.نمکدون رو پر از نمک میکنن
۲۲.صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۳.نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
۲۴.بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
۲۵.چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
۲۶.توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
۲۷.با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
۲۸.صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
۲۹.سریع برمیگردن توی آشپزخونه
۳۰.تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
۳۱.ماهیتابه رو میندازن توی سینک
۳۲.دنبال ظرفهای مسی میگردن
۳۳.قابلمه ی مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
۳۴.چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
۳۵.یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
۳۶.چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
۳۷.یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
۳۸.روی باقیمانده ی تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
۳۹.چند تا فحش میدن و بلند میشن
۴۰.نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
۴۱.قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
۴۲.چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
۴۳.با یه پارچه ی تنظیف قابلمه رو برمیدارن
۴۴.پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
۴۵.نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن
کودکی به مامانش گفت:
من واسه تولدم دوچرخه می خوام!
بابی پسر خیلی شیطون و بازیگوشی بود! اون همیشه همه رو اذیت می کرد...
مامانش بهش گفت:
آیا حقته که یه دوچرخه برات بگیریم واسه تولدت؟!
بابی گفت آره...
مامانش بهش گفت:
برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس...
و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده!
~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~
نامه شماره یک:
سلام خدای عزیز.
اسم من بابی هست.
من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو: بابی
بابی کمی فکر کرد
دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد! برا همین نامه رو پاره کرد...
نامه شماره دو:
سلام خدا.
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم.
لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده! واسه همین پارش کرد...
نامه شماره سه:
سلام خدا.
اسم من بابی هست.
درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده! واسه همین پارش کرد...
...
او تو فکر فرو رفت!!!
...
بعد از مدتی رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا!
مامانش دید که کلکش کار ساز بوده؛ بهش گفت:
خوب برو. ولی قبل از شام خونه باش.
و بابی رفت کلیسا...
یه کمی نشست و وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه ی مادر مقدس رو کش رفت! و از کلیسا فرار کرد...
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت!
.
.
.
نامه شماره چهار:
خدا!
مامانت پیش منه...
اگه مامانت رو می خوای، واسه تولدم باید یه دوچرخه بهم بدی!!!
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره ...
.
.
.به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه ...
.
.
.به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست ...
.
.
.به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن ...
.
.
.به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن ...
.
.
.به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه ...
.
.
.
به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه ...
.
.
.به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دائمیه!
.
.
.به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند ...
.
.
.
به سلامتی کسی که دید بغلیش تو تاکسی پول نداره
به راننده گفت : پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن!
.
.
.به سلامتی بیل! که هرچقدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه ...
.
.
.به سلامتی سیم خاردار! که پشت و رو نداره ...
.
.
.به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست ...
.
.
.به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن ...
.
.
.
گل آفتابگردان را گفتند:
چرا شبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت : ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند ...
.
.
.به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیق منه
وقتی باختم گفت :
من رفیقتم ...
.
.
.به سلامتی کسی که وقتی بهش زنگ میزنی و خوابه
ولی واسه اینکه دلت رو نشکنه میگه: خوب شد زنگ زدی؛ باید بیدار میشدم ...
.
.
.به سلامتی اون بچهای که شیمی درمانی کرده همه ی موهاش ریخته
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری ...
.
.
.
به سلامتی همه اوونایی که
دلشون از یکی دیگه گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن
میگن بخاطر غروب پاییزه ...
.
.
.بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا "تومن"
چون هم تو هستی توش، هم من ...
.
.
.به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه ...
.
.
.به سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن !
آخرشم دق میدن مارو !
.
.
.سلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!
.
.
.
به سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه ...
.
.
.به سلامتی دوست خوبی که
مثل خط سفید وسط جاده است
تکه تکه میشه
ولی بازم پا به پات میاد ...
.
.
.به سلامتی باغچه ای که خاکش منم گلش تویی و خارش هرچی نامرده ...
.
.
.به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه
میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش،
اما بچه اش خجالت میکشه
به دوستاش بگه که این پدرمه ...
.
.
.به سلامتی نوشابه که خانواده داره و خیلی ها همینش هم ندارن !
.
.
.به سلامتی سندباد که کل دنیا رو با یه شلوار کردی دور زد ...
.
.
.به سلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت ...
.
.
.به سلامتی اون رفتگری که تو این هوای سرد و وانفسای بی عدالتی داره به عشق زن و بچه اش کوچه و خیابون رو جارو میزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره ...
.
.
.به سلامتی اون کارگری که از افتضاح اختلاس 3000 میلیارد تومانی خبر داره اما باز اول صبح بچه شو میبوسه و برای ماهی 200 هزار تومان پول حلال میره سر کار و عرق میریزه ...
.
.
.به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوست دارن ...
.
.
.به سلامتی دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین... چون دارم یه دنیا آرزو با خودم به گور میبرم !
.
.
.و در آخر به سلامتی تو، که از همه بهترینی ...
حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند اگر
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر باشد با
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26
آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت کافیست؟تلاش سخت (Hard work)
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11= 98 %
آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟دانش (Knowledge)
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96 %
عشق چگونه ؟عشق (Love)
L+O+V+E
12+15+22+5= 54 %
خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟!
پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟
پول ؟پول (Money)
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72 %
نه
اینها کافی نیستند، پس برای رسیدن به اوج چه باید کرد؟!.
.
.نگرش (Attitude)
A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5= 100 %
آری !
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم
زندگی 100% خواهد شد
نگرش، همه چیز را عوض می کند
نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی
همه چیز عوض می شود
یک مرد پس از ۲ سال خدمت پی برد که ترفیع نمی گیرد، انتقال نمی یابد، حقوقش افزایش نمی یابد، تشویق نمی شود. بنابراین او تصمیم گرفت که پیش مدیر منابع انسانی برود. مدیر با لبخند او را دعوت به نشستن و شنیدن یک نصیحت کرد: «از تو به خاطر ۱ یا ۲ روز کاری که تو واقعاً انجام می دهی، تقدیر نمی شود.»
مرد از شنیدن آن جمله شگفت زده شد اما مدیر شروع به توضیح نمود.
مدیر : یک سال چند روز دارد؟
مرد: ۳۶۵ روز، بعضی مواقع ۳۶۶.
مدیر: یک روز چند ساعت است؟
مرد: ۲۴ ساعت
مدیر: تو چند ساعت در روز کار می کنی؟
مرد: از ۱۰صبح تا ۶ بعدازظهر؛ ۸ ساعت در روز.
مدیر: بنابراین تو چه کسری از روز را کار می کنی؟
مرد: ۳/۱
مدیر: خوبت باشه!! ۳/۱ از ۳۶۶ چند روز می شود؟
مرد: ۱۲۲ روز.
مدیر: آیا تو تعطیلات آخر هفته را کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: در یک سال چند روز تعطیلات آخر هفته وجود دارد؟
مرد: ۵۲ روز شنبه و ۵۲ روز یکشنبه، برابر با ۱۰۴ روز.
مدیر: متشکرم. اگر تو ۱۰۴ روز را از ۱۲۲ روز کم کنی، چند روز باقی می ماند؟
مرد:۱۸ روز.
مدیر: من به تو اجازه می دهم که در تا ۲ هفته در سال از مرخصی استعلاجی استفاده کنی .حال اگر ۱۴ روز از ۱۸ روز کم کنی ، چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۴ روز.
مدیر: آیا تو در روز جمهوری (یکی از تعطیلات رسمی می باشد) کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: آیا تو در روز استقلال (یکی دیگر از تعطیلات رسمی می باشد) کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۲ روز آقا.
مدیر: آیا تو در روز اول سال به سر کار می روی؟
مرد: نه آقا.
مدیر :بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: ۱روز آقا.
مدیر: آیا تو در روز کریسمس کار می کنی؟
مرد: نه آقا.
مدیر: بنابراین چند روز باقی می ماند؟
مرد: هیچی آقا.
مدیر: پس تو چه ادعایی داری؟
مرد: !!!
نتیجه اخلاقی: هرگز از مدیریت منابع انسانی کمک نخواهید.
مدیریت منابع انسانی = HR یعنی High Risk = ریسک بالا