اینم جدیدترین شعری که سهراب سپهری گفته:
!..کفش هایم کو ؟
دم درچیزی نیست
لنگه کفش من این جاها بود
مادرم شاید این جادیشب
کفش خندان مرا،برده باشد به اتاق
که کسی پا نچپاند در آن
هیچ جایی اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان
و به اندازه انگشتانم معنی داشت
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شصت پای من از این غصه ورم خواهد کرد
شصت پایم به شکاف سر کفش،عادت داشت
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال وچهل روز مرا در پا بود
((یاد باد آن که نهانش نظری با مابود))
دوستان!کفش پریشان مرا کشف کنید
من در این کلّه صبح،پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
و به جایی بروم
که به آن((نانوایی)) گویند
شاید آن جا بتوان،نان صبحانه ی فرزندان را
توی صف پیدا کرد
باید الان بروم،...اما نه
کفش هایمنیست
کفش هایم...کو؟!
در ضمن اینقدر به همشهری های ما گیر ندیدها!!!