نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

دقیقه ای همراه خنگول

.

*از خنگول میپرسن:چرا شبا می خوای بخوابی لیوان خالی میذاری بالا سرت!!!!میگه:شاید شب بیدار شدم دلم نخواست آب بخورم!!!!!!!

 

 

*سوال امتحانی خنگول ها:احمد شاه قاجار را فقط نام ببرید؟؟؟

 

 

 

*خنگول سفینه میسازه بره خورشید.بهش میگن:چقدر نادونی،ذوب میشی.میگه:فکر اونجاشم کردم،اگه طبق برنامه برم شب میرسم!!!!!!!

 

 

 

*وصیت خنگول:دور قبرم صابون بریزید تا هر کی اومد، بیفته ، بخندم، روحم شاد بشه!!

 

 

 

*به خنگول می گن: عاشقانه نشستی کنار دریا، به چی فکر میکنی؟؟میگه:به اینکه اگر آب دریا آّگوشت بود، چقدر نون واسه تیلیت می خواست؟؟؟

 

 

 

 

*پیامک خنگول به نامزدش:مهم نیست که قشنگ نیستی ، قشنگ اینه که مهم نیستی!!!!!

 

 

 

*خنگول و دوستش با هم یه کارخونه سفید آب تاسیس میکنن، اول کارشون برای اینکه بیشتر بفروشن وسطش گردو میذارن.

 

 

 

*یه روز خنگول در خونه اش رو رنگ میزنه، بچه هاش گم میشن؟؟

 

 

 

*انجیر رو به خنگول نشون میدن ، میگن این چیه؟؟میگه آلو بوده چلوندن، تو زعفران خوابوندن ، بهش کنجد مالوندن ، تازه شده گلابی!!

 

 

 

*به خنگول میگن: تولدت کیه؟ میگه: پنجم آذر. میگن: چه سالی؟ میگه: هر سال!!

 

 

 

*تو میتونی 2میلیون به من قرض بدی ، میدونم که داری ، کمکم کن به خدا بهت بر میگردونم....

.
.
.
.
(التماس خنگول به یک خود پرداز!!)

 

 

 

 

 

*خنگول: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
خنگول: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!

 

 

 

 

خنگول با سرنوشتش بازی میکنه !  هی می بازه

نظرات 2 + ارسال نظر
آلاله یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:40 http://www.mamay90.blogsky.com

سلام!
خیلی مطلب قشنگی بود!کلی خندیدم.ممنون.

سحر یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:34 http://sahar1985.blogsky.com

مرسی باهال بودم روحمون شاد شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد