نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

طنز باحال

دقت کردین از وقتی سران اجلاس در حال برگزاری جلسه هستن
آشوووب و ناامنی
فقر و فحشا و تجاوز
بیکاری، رکود و بحران اقتصادی
تورم روز افزون در اروپا و امریکا
از وضعیت قرمز خارج و وضعیتی کم رنگ تر از سفید دارد حتی؟




حمید معصومی نژاد «خبرنگار واحد مرکزی خبر در رم!!







یه فک و فامیل داریم اصلا ازدواج غیر فامیلی تو کتشون نمیره !!
یعنی در این حد بگم که دو تا پدربزرگام با هم برادرن و دو تا مادربزرگامم خواهرن! یعنی مامان و بابای من هم دختر عمو پسر عمو ان هم دختر خاله پسر خاله! ( واقعا من از همین تریبون خدارو شکر میکنم که سالمم ! ) این فقط یه گوششه.. یکی از عمو هام با دختر عمش ازدواج کرد.. بعد داداشه اون ،یعنی پسر عمشون ، اومده با عمم ازدواج کرده.. یعنی الان دختر عمم هم دختر عمه ی دختر عمومه هم دختر داییش! جدای از دختر عمو و پسر عموم که با هم ازدواج کردن و دختر خاله و پسرخالمم که با هم ازدواج کردن ، یکی از پسر خاله هام اومده دختر عممو گرفته ! اینم یه گوشش..
یه طرف دیگه ، داداشه یه زن عموم اومده با خواهر یه زن عموی دیگم ازدواج کرده..
همین قدرشو من بلدم.. بقیشو هرچی مامانم میگه نمیفهمم دیگه !!
یعنی فامیل شده گره کور!!









پسر داییم دوم دبستانه امروز داشتم ازش علوم میپرسیدم:
" چرا تمساح پستاندار نیست؟ "
بچه هم هرچی نبوغ و استدلال علمی داشتو به کارگرفت و با اعتماد به نفس گفت:
"چون اگه پستان دار بود موقع خزیدن سینه هاش میکشید روی زمین!!"






یه رفیقم دارم به جا "ایشالا" میگه "اگه خدا بذاره" !!

ما هم یه رفیق داشتیم هرکی بهش می گفت "التماس دعا" می گفت: "محتاجیم به التماس" ... قیافه شنونده ها همیشه دیدنی بود! :))




مغازه رفیقم وایساده بودم !!!
دختره اومد گفت :
آقا مودم "وای وای" دارین ؟؟؟
رفیقم گفت نه ولی مودم "وای فـــــــای" داریم بدم خدمتتون
دختره گفت : مرسی ، ممنونم و رفت !!!
به همیــــــــــــــــــــــــــن برکت قسم !!! :|






یه شب دوشنبه با خانواده دعوت بودیم منـــــــــزل یکی از اقوام !!!
از شانس ما اهالی اون جا همه فارسی1 رو دوست داشتن ! (اه اه اه )


ما هم عشق برنامه نود !
حدودای ساعت 9 یواشکی رفتم بالا پشت بوم ! که دیششون رو تکون بدم که از تنظیم خارج بشه!
وقتی رفتم بالا دیدم که
هی وااای من !! چقـــــــــدر دیش...!!!!
مجبور شدم به همه دیشها یه لگدی بزنم !
بعد از چند دقیقه از عملیات !! کل ساختمون ریختن رو پشت بوم !
همه فکـــــر میکردن نیرو انتظامی اومده از ترسشون همه دیش ها رو جمع کردن ! :))))
ما هم نشستیم 90 دیدیدم و هی خندیدیم =)))



نظرات 1 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:27 http://www.love-family-life.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبایی داری
با تبادل لینک موافق هستی ؟
اگه موافقی منو با عنوان و آدرس زیر لینک کن
بعد خبرم کن تا منم لینکت کنم

عنوان : عشق ، خانواده ، زندگی
آدرس : www.love-family-life.blogsky.com

خوشحال میشم به بلاگم سر بزنید

موفق باشید

منو در قسمت جعبه لینک لینک کن (ممنون)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد