نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

بازگشت کودکی

 

پسرک گفت : " گاهی اوقات قاشق از دستم می افتد . "

 

پیرمرد گفت : " من هم همینطور . "

 

پسرک آرام نجوا  کرد : " من شلوارم را خیس می کنم . "

 

پیرمرد خندید و گفت : " من هم همینطور "

 

پسرک گفت : " من خیلی گریه می کنم ."

 

پیرمرد سری تکان داد و گفت : " من هم همینطور . "

 

اما بدتر از همه این است که...  پسرک ادامه داد:آدم بزرگ ها به من توجه نمی کنند .

 

بعد پسرک گرمای دست چروکیده ای را حس کرد .

 

" می فهمم چه حسی داری  . . . می فهمم . "

 

( داستانکی از شل سیلور استاین )

سفره خالی

یاد دارم در غروبی سرد سرد 

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد 

داد می زد : کهنه قالی می خرم 

دسته دوم جنس عالی می خرم 

کاسه و ظرف سفالی می خرم 

گر نداری کوزه خالی می خرم 

اشک در چشمان بابا حلقه بست 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست 

اول ماه است و نان در سفره نیست 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ 

بوی نان تازه هوشش برده بود 

اتفاقا مادرم هم روزه بود 

خواهرم بی روسری بیرون دوید 

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟

داستان کوتاه اما پندآموز و خواندنی

پسر گرسنه اش می شود ، 

 شتابان به طرف یخچال می رود  

در یخچال را باز می کند  

عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند 

 پسرک این را می داند  

دست می برد بطری آب را بر می دارد ...  

کمی آب در لیوان می ریزد صدایش را بلند می کند ،  

" چقدر تشنه بودم "  

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...

خوراکی های عجیب

گرافیتی های بسیار جذاب خیابانی

 

 

  

 

 

  

 

 

  

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیباترین و خوشگل ترین باغ های دنیا را ببینید

         باغ ورسای، فرانسه 

 

 

 

 

 

 

               باغ بوچارت، کانادا  

 

 

 

 

 

 

 

                 باغ گیاه شناسی ملی کریستن بوش، آفریقای  

       جنوبی 

 

 

 

 

 

 

 

 

          باغ بابولی، ایتالیا 
 
 

شب یلــدایی دیگر در راه است ...

گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org 

 

 

 

 

امروز۲۸ آذر است و از امشب که بگذریم، صدای آمدن یلــــدا آرام آرام به گوشمان می رسد و دو شب دیگر، شب یلداست. یلدایی که پاسداشت رسم و رسوم آئینی ما ایرانیان است و یادآور سنت صله ٔ رحم و دور هم بودن بستگان را در پیش دارد و تفأل به حافظ که میهمان تمام خانه های ایرانی است ...

هرآنچه با انتشار خبرهای شوک برانگیز تورم قیمت ها و اوضاع نابسامان اقتصادی تا اندازه ای شور و اشتیاق دور هم بودن را تحت الشعاع قرار می دهد، اما به هر تقدیر پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها خانه را برای استقبال از فرزندان می آرایند و فرزندان و نواده ها نیز از آن سو برای دیدار بزرگان خانواده بی قرارند. شاید از جنب و جوش همیشگی خرید از مغازه های آجیل و میوه فروشی خبری نباشد ولی هندوانه و انار گرچه رکوردهای باورنکردنی قیمت های نجومی را تجربه می کنند اما به نوبه خود کم و بیش رخ می نمایانند و طعمی از یلدا را به شب زنده داران شب چله می چشانند.

 

 

 گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org 

 

 

 

یلدا، همان یلدائیست که همواره در نزد ایرانیان گرامی داشته شده است البته با اینکه امروزه تعدادی از مولفه های ویژه این رسم کهن چون گرد کرسی نشستن و شاهنامه خواندن رو به فراموشی گذارده اما هنوز هر ایرانی می کوشد بارقه های اصلی این آیین را حفظ کند. ایران کشوری با فرهنگی غنی است که مردمانش بنا به ذوق و سلیقه و طبیعت منطقه ای که در آن زیست می کنند هر یک برای برگزاری سنت های کهن آداب خاص خود را دارند. ایرانیان قدیم شادی و نشاط را از موهبت های خدایی می پنداشتند و آیین و جشن شب یلدا یا شب چله بزرگ تا به امروز در تمامی سرزمین کهنسال ایران و در بین همه قشرها و خانواده ها برگزار میشود.

برگزاری مراسم یلدا، آیینی خانوادگی است و گردهمایی ها به خویشاوندان و دوستان نزدیک محدود میشود. شب یلدا یا شب چله آخرین شب آذرماه، شب پیش از نخستین روز زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند. این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد یعنی از شب یلدا طول روز بیشتر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود و در درازترین و تیره ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، طلوع خورشید و سپیده دم را انتظار می کشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و نور ایزدی را ستایش کنند. 

 

 گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org 

 

 

 یلدا از نظر معنی معادل با کلمه نوئل از ریشه ناتالیس رومی به معنی تولد است و نوئل از ریشه یلدا است. واژه "یلدا" سریانی (از لهجه های متداول زبان "آرامی" است) و به معنی ولادت است. زبان "آرامی" یکی از زبان های رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. (برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می شده، وارد زبان پارسی شده است). ولادت خورشید (مهر و میترا) و رومیان آن را (ناتالیس انویکتوس) یعنی روز (تولد مهر شکست ناپذیر) می نامیدند.

آیین شب یلدا یا شب چله با خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون همراه است که همه جنبه نمادین دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. اگر رسم ها و آیین های دیگر یلدا را میراثی از فرهنگ چند هزار ساله بدانیم ولی فال حافظ گرفتن در شب یلدا در سده های اخیر به رسم های این سنت افزوده شده است. شاهنامه خوانی و قصه گویی پدربزرگ و مادربزرگ دور کرسی برای کوچکترها نیز از آیین های یلدا است که خاطرات شیرینی برای بزرگسالی آنها فراهم می آورد و بطور کلی خوردن خوراکی ها و مراسم دیگر در این شب بهانه ای برای بیدار ماندن در این شب طولانی است 

 

 گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org 

 

 

 یلــدا
یلدا برای بچه ها، آجیل و طعم هندونه س
ولی برا بزرگترا، یه خاطره، یه نشونه س

یلدا شب ولادته؛ این جوره تو نوشته ها
خورشید و دنیا می آرن، تو دل شب فرشته ها

فرشته های مهربون، فرشته های نازنین
از اوج ِ اوج ِ آسمون، میان پایین، روی زمین

شبیه دونه های برف، روی درختا می شینن
تا خورشید و بغل کنن، تا صُب یه وختا می شینن

قصه میگن برای هم؛ گر چه شبیه قصه نیس
قصه اون ها مثل ما، نون و پنیر وپسّه نیس

میگن: یه شب از آسمون پولک آبی می باره
تا دم دمای صب بشه برف حسابی می باره

وقتی گمون نمی کنی، ستاره ای پر می زنه
یه آفتاب مهربون، از تو افق سر می زنه

یه شب، تو اوج تیرگی، ستاره رو نشون می دن
تو دل شب، شب سیا ، صُب می شه و اذون می گن

می آد و مرهم می ذاره به ساقهّ ملخ زده
نماز حاجت بخونید، مردم شهر یخ زده! 

 

 


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org 

 

شب یلـــــدا، بلندترین شب سال
و اولین روز زمستون پیشاپیش گرامی باد 

 

 

 

 

 

 نقاشی های سه بعدی خیابانی

 

 

 

 


 

 

 

 

  

 

 

 

   

 

وصیت نامه منتشر نشده بزبز قندی !!!


گذشته از طنز بودن مطلب؛ نکات جالبی دارد...

                               

دوست داشتم قبل از رفتنم چندتا نکته و اندرز برای شما داشته باشم، هرچند که می دانم نسل امروز نسبت به هرگونه پند و نصیحتی آلرژی دارد و زود فیوز می پراند. اما خب با تحمل کردن این چند خط، جانتان که بالا نمی آید، ناسلامتی من دارم می میرم. پس خوب و با دقت گوش بدهید:

 

1. شنگول جان! تو برادر بزرگتر آن دوتای دیگر هستی، پس مراقبشان باش، مرسی. دفعه قبل که آقا گرگه وارد خانه شده بود و تو و منگول را قورت داده بود، من رسیدم و شکمش را پاره کردم و آزادتان کردم. اما از این به بعد من دیگر نیستم. اون قدیم مدیم ها قصه اینجوری بود که آقا گرگه اول صدایش را نازک می کرد و در می زد، شما پا نمی دادید.بعد دستهایش را آردی می کرد، شما پا نمی دادید.بعد سر و صورت و پاهایش را سفید می کرد، شما گول می خوردید و پا می دادید و در را باز می کردید. اما توی این دور و زمانه، عزیزم! گرگ ها اینقدر پر رو شده اند که نه تنها صدا نازک نمی کنند بلکه ادعای مامان شما بودن را هم ندارند و صاف و پوست کنده می گویند که: « لطفاً در را باز کنید؛ من گرگ هستم!» تا اینجایش که جای ترس ندارد. اما من از این می ترسم که شما هم آنقدر بزغاله باشید که حاضر شوید در و دروازه را راحت به روی گرگ باز کنید و نه تنها منتظر منت و التماس و در نهایت حمله آقا گرگه نشوید بلکه خودتان داوطلبانه open door شوید. و توی شکم گرگه افتخار کنید که ما اگر در را باز نمی کردیم، خانه را روی سرمان خراب می کرد!


2. منگول جان، آی بزغاله با توام! 75 درصد نگرانی من بابت تو است. بابت منگل بازی هایی که گهگاه از خودت استخراج می کنی و دیگران را هم با خودت به ته چاه می کشی. یادت نرود که هر گرگ و شغالی پشت در خانه هر بز و بزغاله ای، فقط به یک چیز می اندیشد که آن یک چیز نه اجاق گاز توست، نه النگو و گوشواه و بوق مرمری توست، نه پلی استیشن و انبار علوفه توست و نه چیز دیگری جز تو و آن گوشت خوش مزه ات! به همین خاطر تا وقتی پشت در هست، حاضر است هر شرط و تبصره و IF تو را سه سوت بپذیرد. ولی وقتی در باز شد و چراغ سبز نشان داده شد، هر راننده ای پایش را از روی ترمز بر می دارد و گاز می دهد و گاز می زند(!) یاس منگولا جونم!


3. حبه انگورکم، خوشگل و با نمکم. دختر کوچولو و دوست داشتنی ام. حبه جانم! من از تو فقط خاطره های خوش و قشنگ به یاد دارم.یادت هست اولین سالی که دانشگاه قبول شدی و رفتی، برایم نامه نوشتی: « بزی نشست رو ایوونش، نامه نوشت به مادرش ... .» من همانجا زیر لب گفتم ای ول حبه، دمت جزغال! همین روحیه ات را حفظ کن و بدان گرگها از شاخ تو همیشه می ترسند. امید مامان بزی تویی. مراقب برادرهای دست و پا چلفتی ات هم باش که گافهای جواتی ندهند و اگر روزی رسید که دیدی منگل بازی های منگول و آب شنگولی خوردن های شنگول دارد کار دستت می دهد، باز هم بپر پشت ساعت دیواری وپشت تیک و تاک ثانیه ها مخفی شو.