نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

نویسنده های کوچولو

به یاد دوران بچگی

سؤال های بی جواب

را میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟

چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟

چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟

چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟

چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟

اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟ 

حالا اگه کسی هست که جواب این سوالا رو میدونه....بگه ما هم بدونیم....

روش های ضایع کردن پسر ها

-توی چای پسر مورد نظرتون نمک بریزید.

2-روی صحنه وقتی پسر مورد نظرتون میخواد آهنگ بخونه برق میکرفونو از قبل قطع کنید.

3-وقتی دیدید یه پسر تیپ زده داره از جلوی درتون رد میشه، از پنجره یه سطل آب روش خالی کنید.

4-وقتی دیدی یه پسر موهاشو فشن کرده پیش دوستاتون به اون اشاره کنید و بگید:اونو نگاه انگار برق گرفتتش طوری که خودشم بشنوه.

5-موقع عکس دسته جمعی گرفتن توی دانشگاه پسرارو از کادر خارج کنید.

6-وقتی پسری توی جمع به شما گل داد بگیرید و بعد بو کنیدو بگید به این بو آلرژی دارم.

7-به پسر مورد نظرتون کادو بدید وبگید:ببخشید اشتباه شده این ماله اون یکی بود.

8-پیش پسر مورد نظرتون درباره ی مدل مو و تیپ و...پسرای دیگه صحبت کنید.

9-در نوشابتون رو بدید پسر مورد نظرتون براتون باز کنه،بعد بگید میل ندارم.

10-وقتی دیدید یه پسری از شما سبقت گرفت شما هم ازش سبقت بگیرید و بهش یه بوق هم بزنید.

11-توی دانشگاه سر جلسه امتحان اگه پسری از شما جواب سوالی رو خواست جواب رو بهش اشتباهی بدید.

12-وقتی پشت چراغ قرمز هستید و ماشین پشت سریتون رانندش پسر بود وقتی چراغ سبز شد حرکت نکنید.

13-وقتی پسر مورد نظرتون از سربازی برگشته بود اول یه نگاه به کله کچلش بکنید و بخندید بعد بهش بگید آشا خوش مزس!!

جک باحال

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﭼﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﺮﻥ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﺧﺐ ﺩﯾﮕﻪ ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮ، ﺯﺭﺕ ﯾﻬﻮ ﺁﻑ ﻣﯿﺸﻦ!! ﺁﯾﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ!؟ ﺁﯾﺎ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺳﺎﻗﻪ ﯼ ﮐﺮﻓﺲ ﺍﺳﺖ!؟ . . . 

===============================
ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺸﯽ ﭘﺮﺳﻮ ﺟﻮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ… ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺧﺒﺮﯾﻪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﻥ..… ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺪﻭﻧﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ!.… . . .
===============================
ﺍﺳﺎﺳﺎ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯿﺎﺩ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻭﺭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﯾﻨﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺑﺒﯿﻨﯿﺶ ﺩﯾﺪﺗﺖ ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺯ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﭽﺸﻪ ! . . .
===============================
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﻦ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻨﯿﻢ !! یکی ﺯﯾﭗ ﮐﯿﻔﺶ ﻭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ! یکی ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﮐﯿﻔﺶ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ! یکی ﺩﮐﻤﺶ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ! یکی ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ !! ﺍﻭﻥ یکی ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ! ﺍﻭﻥ یکی ﮐﯿﻔﺶ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻮﻧﺪﻩ ! ﯾﻨﯽ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ ! . . .

.===============================
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﻮﺷﯽ ﻋﻤﻤﻮ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ “ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﻡ” ﺑﻪ ” ۲۰۰۰۹۰۲۲ ” ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻡ. ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ: ” ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ، ﺿﻤﻦ ﻋﺮﺽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﻃﺎﻋﺎﺕ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﺷﻤﺎ، ﺑﻪ ﻋﺮﺽ ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﻋﻪ ﮐﺸﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ، ﺑﺮﻧﺪﻩ یک ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩﺭﻭﯼ mazda 3 ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ. ﺿﻤﻦ ﻋﺮﺽ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻟﻄﻔﺎ ﺟﻬﺖ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻋﺪد (ﯾﻪ ﻋﺪﺩ ﺩﻩ ﺭﻗﻤﯽ) ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﺪ. ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ. ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ” ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﯿﺴﺖ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻥ ﮐﺪ (ﻋﺪﺩ ﺩﻩ ﺭﻗﻤﯽ ) ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﺑﻬﺶ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻡ: ”… ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﮐﺪ ﺍﺭﺳﺎﻟﯽ ﺷﻤﺎ ﺻﺤﯿﺢ ﻧﻤﯿﺒﺎﺷﺪ.ﻟﻄﻔﺎ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻓﺮﻣﺎﺋﯿﺪ” ﺍﻻﻥ ﺍﺳﻤﺲ ﺩﺍﺩﻩ : ﺑﺮﻭ ﮔﻤﺸﻮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ﻣﻨﻢ ﺍﺳﻤﺲ ﺩﺍﺩﻡ: ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﻫﯿﺪ ﻣﺰﺩﺍ ﮐﻪ ﺳﻬﻞ ﺍﺳﺖ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻞ ﻫﻢ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﯾﻢ

یه کوچولو طنز

- بچه ها شما رو نمی دونم ولی من اینقدر آدم مهمی ام که به هر بانکی میرم در رو واسم باز می کنن 20

- میگن آدمای خوشگل و خوش قیافه چند تا ویژگی دارند :
اولیش اینکه کم حافظه اند
..........
.........
دومیش چی بود ؟؟؟!!! 20

- محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام! 20

-یه پیرزن خودشو تو آینه نگاه می کنه می گه آینه هم آینه های قدیم! ۲

اینم یکی دیگه اعتراف

با حساب خودم 13- 14 میشدم. اما این نمره برای من که عنوان شاگرد سومی!!!

کلاس را یدک میکشیدم خیلی فجیع بود. استاد فوق العاده جدی و بداخلاق بود

و چندان نمیشد طرفش رفت. یک جمله پایان برگه نوشتم:



«جناب استاد حضور در کلاس شما در این ترم برایم بسیار مغتنم و مفید بود.

اگر ترم بعد با ما درس برمیدارید که هیچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم این

درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشید.»



17! خدایا!!!!

وساطت حافظ

استاد فلانی دکترای ادبیات بود و استاد درس شیوه ی نگارش (البته اسم کوچکش شهباز بود ) عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بیت از حافظ میخواند و چشمانش پر از اشک میشد. سوالات چی.....؟ بگید؟ نه که بلد نباشم اما در حد 15-16 بیشتر نمیگرفتم. قبل از امتحان سری به اینجا زده بودم و واژه ی «شهباز» را در دیوان حافظ سرچ کردم و آن بیت را کف دستم ثبت کردم. زیر برگه امتحان نوشتم :



«جناب استاد من که «حافظ» را نمیشناختم؛ این شما بودید که در این ترم عشق حافظ را در وجود من انداختید! و باعث شدید تا با این شاعر آسمانی آشنا شوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالی به حافظ بزنم و ببینم چه میشود، این بیت آمد»:



خاکیان بی بهره اند از جرعه ی کاس الکرام

این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند

شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست

این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند



بیست گرفتم! تنها بیستی که استاد در چند سال اخیر به یک دانشجو داده بود. خدایا مرا ببخش.

طنز باحال

دقت کردین از وقتی سران اجلاس در حال برگزاری جلسه هستن
آشوووب و ناامنی
فقر و فحشا و تجاوز
بیکاری، رکود و بحران اقتصادی
تورم روز افزون در اروپا و امریکا
از وضعیت قرمز خارج و وضعیتی کم رنگ تر از سفید دارد حتی؟




حمید معصومی نژاد «خبرنگار واحد مرکزی خبر در رم!!







یه فک و فامیل داریم اصلا ازدواج غیر فامیلی تو کتشون نمیره !!
یعنی در این حد بگم که دو تا پدربزرگام با هم برادرن و دو تا مادربزرگامم خواهرن! یعنی مامان و بابای من هم دختر عمو پسر عمو ان هم دختر خاله پسر خاله! ( واقعا من از همین تریبون خدارو شکر میکنم که سالمم ! ) این فقط یه گوششه.. یکی از عمو هام با دختر عمش ازدواج کرد.. بعد داداشه اون ،یعنی پسر عمشون ، اومده با عمم ازدواج کرده.. یعنی الان دختر عمم هم دختر عمه ی دختر عمومه هم دختر داییش! جدای از دختر عمو و پسر عموم که با هم ازدواج کردن و دختر خاله و پسرخالمم که با هم ازدواج کردن ، یکی از پسر خاله هام اومده دختر عممو گرفته ! اینم یه گوشش..
یه طرف دیگه ، داداشه یه زن عموم اومده با خواهر یه زن عموی دیگم ازدواج کرده..
همین قدرشو من بلدم.. بقیشو هرچی مامانم میگه نمیفهمم دیگه !!
یعنی فامیل شده گره کور!!









پسر داییم دوم دبستانه امروز داشتم ازش علوم میپرسیدم:
" چرا تمساح پستاندار نیست؟ "
بچه هم هرچی نبوغ و استدلال علمی داشتو به کارگرفت و با اعتماد به نفس گفت:
"چون اگه پستان دار بود موقع خزیدن سینه هاش میکشید روی زمین!!"






یه رفیقم دارم به جا "ایشالا" میگه "اگه خدا بذاره" !!

ما هم یه رفیق داشتیم هرکی بهش می گفت "التماس دعا" می گفت: "محتاجیم به التماس" ... قیافه شنونده ها همیشه دیدنی بود! :))




مغازه رفیقم وایساده بودم !!!
دختره اومد گفت :
آقا مودم "وای وای" دارین ؟؟؟
رفیقم گفت نه ولی مودم "وای فـــــــای" داریم بدم خدمتتون
دختره گفت : مرسی ، ممنونم و رفت !!!
به همیــــــــــــــــــــــــــن برکت قسم !!! :|






یه شب دوشنبه با خانواده دعوت بودیم منـــــــــزل یکی از اقوام !!!
از شانس ما اهالی اون جا همه فارسی1 رو دوست داشتن ! (اه اه اه )


ما هم عشق برنامه نود !
حدودای ساعت 9 یواشکی رفتم بالا پشت بوم ! که دیششون رو تکون بدم که از تنظیم خارج بشه!
وقتی رفتم بالا دیدم که
هی وااای من !! چقـــــــــدر دیش...!!!!
مجبور شدم به همه دیشها یه لگدی بزنم !
بعد از چند دقیقه از عملیات !! کل ساختمون ریختن رو پشت بوم !
همه فکـــــر میکردن نیرو انتظامی اومده از ترسشون همه دیش ها رو جمع کردن ! :))))
ما هم نشستیم 90 دیدیدم و هی خندیدیم =)))



واقعا شرمنده ایم.....

سلاممممممممممممممممم...... 

 

واقعا شرمنده که چند روز نبودیم....اینترنتمون کلا قاطی کرده بود......ببخشیدددددد..... 

ولی از این به بعد اگه خدا بخواد آپ میشیم...

همیشه شکر گذار خدا باشیم

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد روی اولین صندلی نشست. از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود… اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد … به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد : چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی . سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش می آد… یعنی داره به چی فکر می کنه؟ آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می کنه… آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)… می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار می ذاره که با هم برن شام بیرون. کلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته! یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!! دلش برای خودش سوخت.احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می شد…!!! ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. .. پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار … لوله های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند. .. از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد .